فصل اول کتاب،تشریح استخوانها و استخوان شناسی
با فصل اوّل،قسمتعلمىتر آن آغاز مىشود.استخوانها تقریبا بهطور مفصّل مورد گفتگوقرار مىگیرند و تعداد آنها صرفنظر از استخوانهاى کنجدى و لامى، ٢۴٨ معرفى مىشود.این عددى بوده که کالبدشناسان اسلامى عموماپذیرفته بودهاند.سعدى،عدد ٢٠٠ را در این زمینه ذکر مىکند:
دو صد مهره در یکدگر ساخته ست که گل مهرهاى چون تو پرداخته ست
برای دیدن تصویر کامل و بزرگتر ،روی تصویر کلیک کنید.
فصل دوم- آناتومی اعصاب ، نورولوژی
منصور در فصل دوم به شرح سلسله اعصاب مىپردازد.کالبدشناسانآن زمان اعصاب را چیزى شبیه به سرخرگها و سیاهرگها مىشناختند و این سه را تنها تشکیلاتى مىدانستند که به شکل پخش و پراکنده درسراسر بدن یافت مىشود؛ازاینرو نتیجه مىگرفتند که وظایف آنهامىبایستى یکسان باشد و چون وریدها و شریانها،که مجارى توخالى وعامل انتقال جوهر حیاتى در بدن هستند،پس نتیجه مىگرفتند که اعصابنیز توخالى بوده و جوهر ذهنى را از مغز به سایر قسمتهاى بدنمىرسانند.مثلا منصور مىنویسد:عصبهایى که پیوندگاه بینایى را در مغزبه وجود مىآورند،وظیفهء آنها انتقال نیروى بینایى است.بقیهء اعصابخالى به نظر نمىرسند،ولى حتّى از درون اینها هم نیرو عبور مىکند،چنانکه«آب از درون گل،و روغن از لابلاى بادام مىگذرد».تشریح کلّىاعصاب به خوبى بیان شده است.البته اشتباهاتى هم هست ولى ایناشتباهات را فقط کالبدشناسان نسلهاى بعد مىتوانستند تصحیح کنند.
برای دیدن تصویر کامل و بزرگتر ،روی تصویر کلیک کنید.
فصل سوم-تشریح عضلات
فصل سوم کتاب دربارهء عضلات است.در این زمان عضلات هنوزنامگذارى نشده بود،لذا منصور در اینجا به شرح کلّى ساختمان یکعضله،معرفى اشکال مختلف آن،به صورتى که با چشم غیر مسلّح دیدهمىشود و ذکر تعداد عضلات،اکتفا مىکند.این قسمت اخیر،یعنى تعدادعضلات همواره مورد اشکال کالبدشناسان عرب بوده است که در تعدادشمارش مجموع عضلات،نظریات مختلفى دادهاند.ابن سینا مجموععضلات را ۵٧٠ ذکر مىکند ؛و اغلب نظریات هم در حوالى همین عدد است.
برای دیدن تصویر کامل و بزرگتر ،روی تصویر کلیک کنید.
فصل چهارم-تشریح وریدها
فصل چهارم از وریدها و انشعابات آن سخن مىگوید.منصور در اینفصل بهطور واضح،نظریات ابن سینا را بیان مىکند.ابن سینا وریدها رامشابه شریانها مىداند،با این تفاوت که از جگر منشأ مىگیرند و بدونضربان هستند و براى پخش جوهر حیاتى از کبد به اندامهاى بدن آفریدهشدهاند .منصور به تقلید از ابن سینا عقیده داشت که ورید شریانى،کهامروزه ورید ریوى نامیده مىشود،تعداد آن در هر سمت بدن دو وریداست،در حالیکه یک ورید بیش نیست،و این تعدّد به خاطر مضاعفبودن وظایف آنهاست.یعنى باید به منظور تغذیه،هم خون را به قلب وهم به ششها منتقل کنند.منصور،قلب را سه بطن مىدانست و بطنکوچک مرکزى قلب را(که در حقیقت وجود نداشت)نام دهلیز دادهاست و نیز اظهار مىدارد که رأس قلب با استخوان مخصوصى محکممىشود.
فصل پنجم تشریح شرایین و سرخرگها
فصل پنجم این رساله دربارهء شرایین و انواع آن است.وى در این فصلبه انواع سرخرگها و انشعابات آن با ذکر وظایف هریک پرداخته است.منصور چون اغلب اطبّاى پیشین عقیده داشت که اگرچه سرخرگها حاوىمقدارى خون هستند،ولى وظیفهء مهم و اصلى آنها انتقال هوا و جوهرحیاتى است.ضربان شریانها را وابسته به ضربان قلب مىدانستند و عقیدهداشتند که قلب جدا شده مىتواند مدّتى با نظم مخصوص خود بتپد.مدّتها پیش از آن جرجانى بیان کرده بود که اگر قلب یک حیوان رابلافاصله پس از مرگ آن خارج کنند،در خارج از بدن مدّتى به انقباض وانبساط خود ادامه مىدهد و از این حقیقت به خوبى چنین نتیجه گرفته بودکه عامل حیاتى جداگانهاى در درون قلب موجود است و همان وضع درمورد شرایین هم صادق دانسته بود.
فصل آخر-اعضای مرکب
فصل آخر به چیزى،که منصور آن را اعضاى مرکّب مىنامد،اختصاص دارد.بهطور خلاصه منصور در این فصل از قسمتهایى گفتگومىکند که ما آنها را در برابر دستگاهها«عضو»مىنامیم.هرچند که دربرخى موارد نمىتوان اینچنین تمایزى را صادق دانست،از جمله اینکهمنصور قسمتهاى مختلف تشکیلدهندهء دستگاههاى کلیوى و تناسلىرا در ردیف اعضاى مرکّب منظور کرده است.
این رساله با یک فصل نهایى دربارهء آبستنى و جنینشناسى توسعهمىیابد.جنینشناسى براى پزشکان آن زمان،مسألهء فوقالعاده پیچیدهاىمحسوب مىشد.بنابراین تعجّبى ندارد اگر تمام شرحها و توصیفهاى آنانکمى پیچیده است.منصور در حقیقت،مدّعى است که در یک سقط روزششم،قلب و کبد و مغز قابل تشخیص است.ولى جرجانى و بیشترنویسندگان براى تکمیل جنین،طبق مراحلى که در قرآن ذکر شده،سى روز لازم دانستهاند.جنینشناسان پس از این مرحله از آنچه اتفاقمىافتاد،بىاطلاع بودند.منصور،قلب را نخستین عضوى مىداند کهمتکوّن مىشود،اگرچه اولین عضوى که کامل مىگردد،ناف است.